فراری خسته

آدم ها گاهی از خودشان هم فراری میشوند...!!

امـــان از این گریختن های مبهم...

از خودت که فراری شوی دیگر جایی برای نفس کشیدن هم نداری!

گاهی هم حس میکنی روحت گلویت را میفشارد و تـــــو انگشت به دهان میمانی!

عاشق که میشوی فراری میشوی...

فراری میشوی از دو نفرهای دیگری......

آدم که عاشق میشود باید یـــواشڪی عاشق شود...

مبــادا از روزی که دیگری خبر شود...و تو ناڪام خواهی شد!!


خسته...

خسته ڪــه میشوی با خودت هم بــد میشوی...

امان از این خستگی های درد آور...

امـــان از این خستگی ها که دوایی ندارد...!

حتی دیگر نمیتوانی از خودت فرار کنی...

کاش میشد رفت 

کاش میشد روانه خواب عمیقی شد...

کــــاش...


زهرا...تنها...