انسانها...

انسانها تنها موجودات این سیاره هستند که

معتقدند خدایی هست! و تنها 

موجوداتی هستن که جوری رفتار میکنن که

انگار خدایی نیست...!!!


تکیه گاه فقط خدا

برادران یوسف وقتی می‌خواستند یوسف را به چاه بیفکنند

یوسف لبخندی زد

یهودا پرسید: چرا خندیدی ؟

این جا که جای خنده نیست

یوسف گفت : روزی در فکر بودم چگونه کسی می‌تواند به من 

اظهار دشمنی کند.

با این که برادران نیرومندی دارم ؟

اینک خداوند همین برادران را بر من مسلط کرد

تا بدانم که غیر از خدا تکیه گاهی نیست

دوستش دارم

دوستش دارم…


بزرگیش را… سکوتش را… عظمتش را…

ابهتش را… تنهاییش را…

حکمتش را… صبرش را… و… و…

بودنش عادتیست، مثل نفس کشیدن!

خدا را میگویم.

موفقیت

موفقیت یک سفر است،نه یک مقصد...!!!

هر پادشاهی ابتدا یک نوزاد بوده....؛
هر ساختمانی ابتدا فقط یک طرح روی کاغذ بوده....؛
مهم نیست امروز کجایی...!؟
مهم اینه که فردا کجا خواهی بود...!؟
هر کس در زندگی خود یک کوه اورست دارد که سرانجام یک روز باید به آن صعود کند...!!!
زمین خوردی!؟عیبی ندارد...
برخیز....!!!
نگذار زمین به جاذبه اش ببالد....
سر به دو زانوی غم فرو مبر،سرت را بالا بگیر....
قدرت دستانی که به سویت دراز شده از یاد برده ای!!؟
کوله بارت ریخت!؟عیبی ندارد....؛
سبک باشی راحتتر اوج میگیری....

همیشه با منی

برای دوست داشتنت
 

محتاج دیدنت نیستم ... 


اگر چه نگاهت آرامم می کند

محتاج سخن گفتن با تو نیستم ... 


اگر چه صدایت دلم را می لرزاند 


دوست دارم بدانی 


حتی اگر کنارم نباشی ... 


باز هم ، نگاهت می کنم ... 


صدایت را می شنوم....
 

ایمان

ایمـــان دارم . . .

کــه قشنـگـتــرین عشــق

نگــاه مهــربـــان خــداونـــد بـه بنـدگـانـش اســت . . .

زنـــدگــی را بـــه او بســــپار . . .

و مطـمئـــن بـــاش که تــا وقتـــی کــه پشتــت بــه خـــدا گــرم

اســت...

تمـــام هــراس هـــای دنیـــا خـنـــده دار اســت ..

مرگ انسان

مرگ انسان زمانی ست که

نه شب بهانه ای برای خوابیدن دارد

و نه صبح دلیلی برای بیدار شدن !

دوست مجازی من...

دوﺳﺖ ﻣﺠﺎﺯﯼ ﻣﻦ


ﭼﻨﺪ ﻭﻗﺖ ﺍﺳﺖ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﻣﯿﻨﻮﯾﺴﻢ
ﻭ ﺗﻮ ﻣﯿﺨﻮﺍﻧﯽ..‌.
ﻭ ﮔﺎﻫﯽ ﺗﻮ ﻣﯿﻨﻮﯾﺴﯽ ﻭ ﻣﻦ ﻣﯿﺨﻮﺍﻧﻢ
ﺩﻭﺳﺖ مجازی ﻣﻦ
ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺩﺭﺩ ﺩﻟﻬﺎﯾﻤﺎﻥ ﺭﺍ...
ﺑﻪ ﺯﺑﺎﻥ ﻧﻤﯽ ﺁﻭﺭﯾﻢ
ﺗﺎﯾﭗ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ...

ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﯾﻢ ﺍﮔﺮ ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﻣﺠﺎﺯﯼ ﻧﺒﻮﺩ
ﺭﻭﯼ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﻣﯿﻨﻮﺷﺘﯿﻢ
ﻧﺎﻣﺖ ﺯﯾﺒﺎﺳﺖ
ﺍﻣﺎ ﺍﻓﺴﻮﺱ ﻣﺠﺎﺯﯼ ﻫﺴﺘﯽ

ﭘﺸﺖ ﻫﺮ ﯾﮏ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻫﺎ ﯾﮏ ﻧﻔﺮ نشسته است
ﻣﯿﺨﻮﺍﻧﺪ
ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﻨﺪ
ﮔﺎﻫﯽ ﻫﻢ ﮔﺮﯾﻪ میکند
یا میخندد
ﺑﺮﺍﯼ ﭼﻨﺪ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﺪ
از دنیای واقعی مرﺧﺼﯽ ﻣﯿﮕﯿﺮﯼ
می نشینی ﺑﺮﺍﯼ ﺩﻝ ﺧﻮﺩﺕ

ﮔﺎﻫﯽ ﻫﻢ ﺷﺐ ﻭ ﺭﻭﺯ ﻣﯿﭽﺮﺧﯽ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎﯼ رمز دار
ﻭﻟﯽ ﻣﯿﺪﺍﻧﻢ
ﻗﺪﺭ ﺗﻤﺎﻡ ﻟﺒﺨﻨﺪﻫﺎﯾﺖ ﺗﻨﻬﺎ ﻫﺴﺘﯽ
ﺍﮔﺮ ﻫﻤﺪﻣﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﺠﺎﺯﯼ ﻧﻤﯿﺸﺪﯼ
ﺩﻭﺳﺖ مجاﺯﯼ ﻣﻦ

ﮔﺎﻫﯽ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺑﯿﺨﻮﺩ ﻣﯿﺸﻮﯾﻢ ﺑﯿﻦ ﯾﮏ ﺩﻧﯿﺎ ﺩﺭﻭﻍ و اعتقاد
ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺭﺍ
ﺩﻭﺭ ﻣﯿﺰﻧﯿﻢ ﻣﻨﻄﻖ ﻭ ﺑﺎﻭﺭﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ﺭﺍ
ﻣﯿﺨﻨﺪﯾﻢ
ﮔﺎﻫﯽ ﻫﻢ ﺩﺭﻭﻍ ﻣﯿﮕﻮﯾﯿﻢ
ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﻢ
ﺷﺎﯾﺪ ﺍﯾﻦ ﻣﻌﺠﺰﻩ ﯼ مجاﺯﯼ ﺑﻮﺩﻧﺖ ﺑﺎﺷﺪ

ﺩﻭﺳﺖ ﻣﺠﺎﺯﯼ ﻣﻦ

"ﺑﻮﺩﻧﺖ ﺭﺍ ﻗﺪﺭ ﻣﯿﺪﺍﻧﻢ"

اشتباه...

دلت را بتکان...


اشتباهاتت وقتی افتاد روی زمیـن...


بگذار همانجا بماند...

؋ـقط از لا به لای اشتباه هایت،یک تجربـه را

 بیرون بکش...

قاب کن ....و بزن به دیوار دلت...

اشتباه کردּن اشتباه نیست...

در اشتباه ماندنּ اشتباه است...

لبخند...


انسان ها زود پشیمان می شوند.... گاه از

 گفته هایشانگاه از نگفته هایشان‌...

اما سراغ ندارم کسی را  که از" لبخند زدن "

 پشیمان شده باشد...! خوشا به حال آنانی که 

خوب میدانند ، " لبخند زدن "منطقی ترین 

گفت و گوی عارفانه است.....

زندگیتان سرشار، از لبخند ..

خدایی دارم

من خدایی دارم، که در این نزدیکی است

نه در آن بالاها

مهربان، خوب، قشنگ

چهره اش نورانیست

گاهگاهی سخنی می گوید، با دل کوچک من،

 ساده تر از سخن ساده من

او مرا می فهمد

او مرا می خواند، او مرا می خواهد

پارک=پنچری

پارک کردن = پنجری

این عبارت را بر درب های زیادی دیدیم منازل 

مطب شرکت و.. .

اما من جایی دیدم کسی بر درب منزلش نوشته بود :

اگر ناچار به پارک در اینجا هستید شماره همراه

 خود را روی شیشه بگذارید تا در صورت لزوم 

با شما تماس بگیرم.

متفاوت فکر کردن مغز بزرگتر و هوش 

نمی خواهد کمی وجدان بیدار و کمی منطق .

کفایت می کند...

خدایا

خدایا !
دلم میخواهد ،
دفتر مشقم را باز کنم ، و دوباره تمرین کنم ،
الفبای زندگی را ...
من ؛ چیزی شبیه ِ " زندگی کردن " را فراموش کرده ام ...!!!
میخواهم خط ، خطی کنم تمام آن روزهایی که دلم را شکست ...
دلم میخواهد ؛
اگر معلم گفت : در دفتر نقاشیتان هر چه میخواهید ، بکشید ...
این بار ،"تنها و تنها 
نردبانی بکشم ...
به سوی تو...!!!

گاهی باید صبر کرد...

دعوا کن … !!
ولی با کاغذت !
اگر از کسی ناراحتی ؛ یک کاغذ بردار و یک مداد ...
هرچه خواستی به او بگی ، روی کاغذ بنویس .
اگه خواستی هم داد بکشی 
تنها سایز کلماتت را بزرگ کن !!
نه صدایت را …
آرام که شدی ، برگرد و کاغذت را نگاه کن .
آنوقت خودت قضاوت کن !
حالامیتونی تمام خشم نوشته هایت را با پاک کن ، پاک کنی
دلی را نشکانده ای ، وجدانت را هم نیازرده ای .
خرجش همان مداد و پاک کن بود ، نه کینه و نه بغض و پشیمانی
"گاهی میتوان از کوره ی خشم ، پخته تر بیرون آمد"